نازیلا انصاری پور | عصر تحلیل: سماور، عضو جدایی ناپذیر خانواده های ایرانی که در خانه ها، محل کار و جهیزیه دختران دیده می شود، نوشیدن چایی که خستگی یک روز را از تن بیرون می برد یا لذت یک همنشینی را سال ها در خاطرتان زنده نگه می دارد.
دکانی با سماورهای کوچک و بزرگ
از خیابان حکیم به بازار فرش فروش ها می رسم؛ بازارچه نو، سرای قیچی سازها، این آدرسی است که بر روی کاغذ ۲۰ در ۳۰ کهنه ای که محکم در دستم نگه داشته ام، جا خوش کرده است.
وارد سرای قیچی سازها می شوم؛ سلام می کنم. مرا به خاطر دارد. می گوید داخل دکان منتظرش باشم تا مشتری را راه بیندازد.
سماورهای قدیمی مسی، برنجی وفلزی و کوچک و بزرگ و پایه های چراغ نفتی بیشترین اجناس مغازه رضا بختیاریِ، سماورساز است که به چشم می آید.
لوسترهایی بدون چراغ از سقف آویزان است، ۲ چراغ علاالدین، یک بخاری برقی، ۳تا کپسول گاز و جاگلدانی با ۶ گلدان که ۳ گل آن کاکتوس است مغازه آقا رضا را تشکیل می دهد.
پدر آقا رضا، کشاورز بوده است، بعد از مرگ پدر به همراه مادرش زمین کشاورزی را رها و از فلاورجان به خیابان کاشانی اصفهان نقل مکان می کنند.
سماورسازی که بعد از نیم قرن عاشق کارش است
زمانی که رضا هفت سال داشت، پسرِ همسایه که شاگرد یک سماورساز بوده است به او پیشنهاد شغل سماورسازی را می دهد، مادر آقا رضا به پسرش می گوید، شغلی را انتخاب کند که زندگی اش به آرامی سپری شود و آقا رضا از فردای همان روز نان آور خانه می شود.
حالا رضا بختیاری، سماور ساز قدیمی راسته بازارچه نو است که گَرد پیری و سختی روزگار این روزها او را از ساخت سماور دور کرده است و تنها به پرداخت و تعمیر سماور می پردازد.
می گوید: سال ۱۳۲۳ مادرم مرا به دنیا آورد؛ سنم می رود روی ۶۹ سال؛ درس بلد نبودم به خاطر همین سماورساز شدم؛ اگر علاقه ای به شغل ام نداشتم تا الان ذغال فروش شده بودم همین حالا هم اگر ۲ روز سرکار نیایم مریض می شوم.
با ۶۰ سال کار تازه بیمه شده ام
آقارضا سماور ساز از ۷ سالگی اش می گوید که روزی ۱ تومان کاسب بوده است تا زمانی که بیست ساله می شود و روزی ۵۰۰۰ تومان حقوق می گرفته است.
با خنده ای نمکین که دندان هایش پیدا می شود، ادامه می دهد: وقتی درآمدروزانه ام ۵۰۰۰ تومان شد مادرم دخترهمسایه مان را برایم خواستگاری کرد بعد از آن هم از صفر شروع کردم با کمبودهای زندگی ام ساختم تا ۵ تا بچه ام را با آبرو سرو سامان دهم.
از دخل و خرج اش می پرسم: می گوید تا حالا حساب نکرده ام، دوست هم ندارم حساب کنم.
می پرسم، می ترسید کم شود؟ جواب می دهد: حساب تو کارم نیست.
می پرسم سماور سازی را دوست دارد؟ می گوید: دوست دارم اما بچه هایم دوست ندارند؛ با این سن و سال تازه یک سال است که بیمه آزاد شده ام؛ پیش از این توان مالی برای این کار را نداشتم؛ با این سن و سال، هفت صبح که از خانه بیرون می آیم ۹ شب به خانه می رسم؛ چاره ای هم ندارم باید زندگی ام را بچرخانم.
سماورسازی شغلی سخت و نامی آشنا
آقارضا برایم تعریف می کند که کلمه سماور، از زبان روسی به فرهنگ فارسی آمده است و سماور از دوره سلطنت نوه نادر شاه افشار به ایران وارد شده است و امیرکبیر هم تصمیم به ساخت سماور در ایران را می گیرد.
آقارضای سماور ساز کمی در صندلی اش جابه جا می شود دستان زحمتکش خود را در موی سپیدش فرو می برد و می گوید: در گذشته به سماورسازی دوات گری هم گفته می شد، ورقهای برنجی، مسی و ورشو به وسیله سماورسازان چکشکاری و جوش داده می شود تا سماور در اندازه های مختلف تولید شود.
این سماورساز قدیمی قلم زنی بر روی سماور و گذاشتن شیر و دسته را آخرین کار ساخت سماور می داند.
آقا رضا به یکی از سماورها اشاره می کند و بلافاصله می گوید: اولین سماورها مخزنی برای جوش آوردن آب داشتند، در سماورهای زغالی هم لولههای عمودی یا تنوره برای روشن کردن زغال ساخته شده بودند.
از آقا رضا یاد گرفتم سماورهایی که از برنج ساخته می شوند بعد از پرداخت زرد، سماورهای ورشویی به رنگ سفید وسماورهای مسی به رنگ قرمز در می آیند البته سماورهای موجود در بازار بیشتر از جنس برنج و آلمینیوم هستند.
رانندگی بلدم، توان خرید ماشین ندارم
این سماورساز که نیمی از عمر خود را در حرفه سماور سازی گذرانده است و سهم او از تکنولوژی این روزها دوچرخه ای است که در سرما و گرما او را به دکان اش می آورد.
رانندگی بلد نیستید؟ می گوید: بلدم اما توان خرید آن را نداشته ام باید به امورات بچه ها رسیدگی می کردم.
آقا رضا آخر صحبت هایش زنگوله مغازه اش را به احترام من که امروز مهمان مغازه اش بودم تکان می دهد و می گوید: امروزه با جایگزین شدن انرژی گاز و برق از سماورهای برقی و گازی استفاده می شود.
برایش آرزوو می کنم که ساز دلش همیشه کوک باشد تا اگر بازار سماور دیگر رونق قدیم را ندارد با غُلغُل خیالی سماورهایش و صدای شادی بخش زنگوله سقف دکان اش همیشه شاد باشد.
انتهای پیام/